تنفسی در غیب فصل یازدهـــــــــــــــــــــم
خاطره ها

من برعکس مامان و بابا اصلا مردد نیستم و برایم کاملا توجیه دارد.
هر وقت می خواهم شروع کنم و برایشان از منافع یوگا بگویم، بابا زیر چشمی نگاهم می کند و خیلی مشخص جلوی خنده اش را می گیرد ... و مامان هم با یک جدیت مسخره می پرسد: ما آخرش نفهمیدیم که کمربند تو چه رنگی است... حالا اما وضعیت خاص عرفان و سردرگمی مامان و بابا فرصت خوبی دستم داده تا از یوگا برایشان بگویم و بگویم که چقدر ورزش مفید و کارآمدی است ... یک سالی است که برای رژیم لاغری و پوست صورت و آرامش اعصاب، به یوگا تمایل پیدا کرده ام. البته آنچنان فعال نیستم اما تاثیر آن را واقعا در جسم و روانم دیده ام، بی حوصله گی ام را از بین برده و اندامم را متناسب کرده ...
امروز وقتی دیدم مامان و بابا از کم بنیه بودن و لاغری و روزه گرفتن عرفان می گفتند و از اینکه نه ضعف بر او غالب می شود و نه بی حوصله و بی انرژی شده، تعجب می کردند، از فرصت استفاده کرددم و حرفهایی را که استادمان همیشه می گفت تکرار کردم؛ گفتم همه ی بدن ما این بدن ظاهری نیست و این طور نیست که همه انرژی های دریافتی ما از طریق غذا باشد که هر کس لاغر بود نتواند نشاط لازم را داشته باشد. ما منابع انرژی و مراکز دریافت انرژی زیادی داریم، چاکراهای متعدد و نادی های فراوان و بدن های لطیف و مختلف انرژی (بدن اتری، بدن اختری ، بدن ذهنی، بدن روحانی) هم داریم که با فرم بدن فیزیکی یکی می شوند و از نیروی کیهان و کائنات استفاده می کنند. اگر مثلا؛ کندالینی و یا نيروي روحاني نهفته در وجود آدميان فعال شوند، انسانها برای انرژی داشتن دیگر نیازی به غذا خوردن ندارد ... عرفان این مدت با گلها و درختان ارتباط خوبی دارد. خیلی وقتها کنار باغچه می نشیند و گل و گیاهان باغچه را لمس می کند. یکی دو باری که با هم پارک رفته ایم دیده ام که در چمن ها فرو می رود و خلسه می گیرد. خوب طبیعی است که بدن اتری اش فعال تر شده باشد و بتواند بر ضعف جسمانی اش فائق آید... من زبان گرفته بودم و سخنرانی می کردم و برعکس همیشه، مامان و بابا داشتند با دقت به حرف هایم گوش می کردند. فرصت مناسبی بود تا به آنها بگویم که چند بار درباره عرفان با استادم صحبت کردم و او می گفت که آرامش بخشی و هماهنگی میان ذهن و بدن؛ کار یوگاست و عرفان با توجه به شرایط روحی و بدنی اش آمادگی خوبی برای تمرین های یوگا دارد و در این صورت خیلی سریع بهبود می یابد، اما جرات نکردم.
خجالت می کشیدم از عرفان بپرسم اما از مامان سوال کردم تا به حال اثرات بلوغ را در عرفان دیده یا نه. مامان کمی فکر کرد و گفت: از کجا بدانم؟ ...
راستش هیچ میل جنسی از او ندیده ام اما می دانم همه احکام شرعی را خوانده و می داند. اگر بود باید غسل کردنش را مامان و بابا می قهمیدند. ارتباطش هم که با جنس مخالف افتضاح است. شرم دارد و حیا فراری اش می دهد... باید دلیل این را از استاد بپرسم؛ اگر چاکرای دوم فعال شده و بدن دوم تقویت شده پس چرا اثر آن که تقویت ارتباط، مخصوصا با جنس مخالف است، درست نشده؟! چه می دانم شاید نادی های او پاک نیست تا انرژی را از چاکرا به بدن او منتقل کند...
با خودش که مطرح کردم برای اولین بار با صدای بلند خندید و گفت خرافاتی شدی؟! چاکرتم اما چاکرا چیست؟ چرا نمی گویی خود روزه به آدم قوت می دهد؟!
ولی حرف عرفان برای من بیشتر خنده دار بود. اگر روزه به آدم قوت می داد که ما هم باید می گرفتیم، اما از ظهر تا غروب دیگر جان تکان خوردن نداریم...

عرفان ناخودآگاه به تعالیم یوگا نزدیک شده و فقط مانده؛ تمرین ها و تمرکزها. اگر بتوانم او را قانع کنم به کلاس یوگا بیاید مطمئنم خیلی سریع تر خوب می شود. کاش اجازه می دادند ناهید را بیاورم تا او درباره یوگا با عرفان صحبت کند چراکه سحر کلام ناهید خیلی زودتر می تواند عرفان را برای یوگا متقاعد کند تا من. منی که خودم هم با حرف های ناهید مشتاق شدم. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








<-PollName->

<-PollItems->

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 107
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 107
بازدید ماه : 376
بازدید کل : 60166
تعداد مطالب : 139
تعداد نظرات : 43
تعداد آنلاین : 1



برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب